علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

تبلد تبلد تبلدت مبارك

علي عزيزم   تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا       علي عزيزم سلام   تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگی ات را تبریک میگویم تولدت بهانه زندگي ام  مبارك باد... عزيزدلم يكسال بزرگتر شدي و من و بابا يك سال پيرتر شديم ... باخنديدنت خنديديم با بيماريهايت نگران و با افتادنت به زمين دوان دوان به سويت دويديم...
20 خرداد 1392

خدایا.........

سلام عزیز دلم دو روزه باباییت اومده و شما از دیدنش خیلی خوشحالی منم که تصمیم گرفته بودم به محضی که باباییت اومده تو رو بسپارم بهش و یه کمی هم به کارام برسم و هم استراحت کنم ولی .... پسر گلم حدود یه هفته است که سرما خوردی و گلو و سینت خیلی وضعش خرابه علائم دندون درآوردن هم داری آخه تا میخوای دندون در بیاری خیلی اذیت میشی و علائم سرما خوردگی رو داری ولی این دفعه خیلی بدتره ..... بهانه گیری هاتم خیلی زیاد شده واین روزا مامانی رو خیلی اذیت میکنی میدونم گلم خیلی مریضی ودرد داری ولی به خدا منم خیلی خستمه .... مثلا همین دیروز عصر بابایی رفته بود بیرون و شما تو خواب ناز بودی وقتی بیدار شدی اینقدر گریه و بهانه گیری کردی که خیلی خسته شدم هر چ...
4 خرداد 1392

بعد از مدتی .....

سلام عزیز دل مامان  مدتیه که به وبت سر نمیزنم فکر کنم بی سابقه باشه این مدت دوری ... دو تا دلیل داشتم : اول اینکه : این روزا سرمون خیلی شلوغه دنبال خونه میگشتیم بازم میخواییم اسباب کشی کنیم و همیکنه خونه روباید جمع و جور می کردیم ... دوم اینکه : متاسفانه مشکل وبت هنوز حل نشده و برای مامانی باز نمیشه البته بابایی با ترفند های خودش بازش میکنه ولی مشکل اصلیش حل نشده... واما این روزا با گل پسرم : عسل مامانی دیگه ماشالا برای خودش مردی شده و به حرف مامانی گوش میده واصلا مامانشو اذیت نمیکنه و با حرفا و کارای شیرینش مامانی رو از تنهایی درمیاره... گل مامان تو یه جمعی که میریم برای همه شعر میخونه سوره توحید و کوثر...
4 خرداد 1392

امید زهرا

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی.   از او خواستم لا اقل به من صبر عطا کند. خدا فرمود:صبر حاصل سختی و رنج است.عطا کردنی نیست،آموختنی است. گفتم مرا خوشبخت کن. فرمود:نعمت از من ،خوشبخت شدن از تو. از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.   از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی.   از او خواستم لا اقل به من صبر عطا کند. خدا فرمود:صبر حاصل سختی و رنج است.عطا کردنی نیست،آموختنی است. گفتم مرا خوشبخت کن. فرمود:...
4 خرداد 1392

وقتی خونه شلوغ میشه

شاه پسر گلم چند روزیه که خاله سمانه و دو تا بچش یعنی فاطمه و امیر حسین اومدن خونمون و حسابی خونه شلوغ شده و شما پسر گلم همش مشغولی و خونه از سوت و کوری دراومده .... خاله جون شنبه شب با دایی مصطفی اومدن خونمون و کلی خوشحالمون کردند ...  به ادامه مطلب بروید شاه پسر گلم چند روزیه که خاله سمانه و دو تا بچش یعنی فاطمه و امیر حسین اومدن خونمون و حسابی خونه شلوغ شده و شما پسر گلم همش مشغولی و خونه از سوت و کوری دراومده .... خاله جون شنبه شب با دایی مصطفی اومدن خونمون و کلی خوشحالمون کردند ... واماااااااا اندر احوالات این چند روز : شما عزیزم با بچه های خاله یا بازی میکنید یا هم دعوا دارید بیشتر سر اسباب بازی هات که روزای ...
4 خرداد 1392

لالايي

سلام علي عزيزم از بچگي ماماني عادت داشت وقتي ميخواستي بخوابي برات لالايي بخونه و اين روزا تا مي خواي بخوابي ميگي ماماني بيا پيشم و برام قبلنا ميگفتي قصه علي و جديدا ميگي قصه مامان اردك و كاكلي و در آخر لالايي بخونم تا بخواب ناز بري.... منم اين لحظات شيرين در كنار تو و در آغوش گرفتنتو خيلي دوست دارم . بقيه در : ادامه مطلب:     سلام علي عزيزم از بچگي ماماني عادت داشت وقتي ميخواستي بخوابي برات لالايي بخونه و اين روزا تا مي خواي بخوابي ميگي ماماني بيا پيشم و برام قبلنا ميگفتي قصه علي و جديدا ميگي قصه مامان اردك و كاكلي و در آخر لالايي بخونم تا بخواب ناز بري.... منم اين لحظات شيرين در كنار تو و در آغو...
1 خرداد 1392
1